دیشب دیر رسیدم خونه
تمام سرمای انتظار تو جونم رخنه کرده بود.
بدنم درد میکرد
شب زود خوابیدم اما صبح بازم خوابم میومد.
تا پاشم و کلاس ثبت نام کنم و برم کتابخونه،شد ساعت 1.
تا 5 کارم تموم نشد. تخفیف اسنپ داشتم.گفتم جهنم. ماشین میگیرم و میرم.
ده دیقه به هشت ماشین گرفتم و تو هوای برفی که سوز میزد، بدون اینکه سرما صورتمو حس کنه، از در کتابخونه اومدم بیرون، سوار ماشین گرم شدم و بیست دیقه بعد، جلو در خونه پیاده شدم.
اینو مقایسه میکنم با روزایی که کل پول هرماهم 100 هزار تومن بود و جای ت خوردن نداشتم و بجز اتوبوس حتی نمیتونستم به تاکسی فکر کنم چه برسه به اسنپ.
کی گفته پول خوب نیست.؟ خانه اش ویران باد!


مشخصات

آخرین جستجو ها