1. 

خانومه زنگ زده میگه جلسه اول خونه تون نیاییم.دوتایی برن بیرون. پارک که برا دختر خوب نیست، بهتره برن یه جای خوب.مثلا لابی هتل ، یه چایی یا بستنی بخورن، حرفاشونو بزنن. :ا

آخه آدم حسابی.من اگه میخواستم برم دِیت که دیگه تو رو درجریان نمیذاشتم. اول بر اساس قیافه پسره رو انتخاب میکردم، بعد باهاش حرف میزدم ببینم چند مرده حلاجه بعد تو رو درجریان میذاشتم. حالا تو میگی برین بیرون بستنی بخورین؟!

گفتیم جلسه اول برا مهمه تو خونه باشه. گفتن پس باشه بعد ماه رمضون. الان فرصت نمیشه.

اونوقت ساعت 10 شب ، تو لابی هتل ، برا قرار گذاشتن با یه پسر برا دفه اول مناسبه و فرصت میشه؟!

2.

ترجیح دادم تو فضای مجازی اول با پسرا آشنا بشم . اینطوری بهتر میشه باهاشون حرف زد و حرفای واقعی خودشونو شنید.

برا همین تو دایرکتم پا میدم به اون مردایی که ازشون بدم نمیاد، بیشتر حرف بزنیم.

دیگه احساس کردم زیادی داره کش پیدا میکنه.ترسیدم طرف اگه قصد جلو اومدن داشت، میومد.

اصن انگار لاس خور من ملسه :/

یه استوری گذاشتم مفهوم رو برسونه که اهلش نیستم و آشنایی حتی اگر برا ازدواجه ، باس خانواده درجریان باشه و از اون به بعد ، پا دادن رو کمتر و کمترکردم.

دیگه از دایرکت خسته شده بودم.هردفه میرفتم، دوتا بودن که همیشه پیام بذارن.

بالاخره یکی اومد جلو و شماره خونه رو گرفت.

ولی الان مُده پسر قبل خواستگاری شرط بذاره؟ :/

پسره میگه یا 14 سکه قبول میکنید یا نمیاییم. برا ما انعطاف مهمه.

میگم یه جلسه همو ببینیم که اصن ببینیم انعطاف جایز هست؟! اول با سبک خانوادگی تون آشنا بشیم، بعد میتونیم درباره مهریه حرف بزنیم.

میگه شکست عاطفی بوجود میاد. هرچی مادرم صلاح بدونه ://///

اگر بدونید تو دایرکت چه لِکچری درباره دخالت خانواده و تکلفها میداد!!

چرا هرچی بچه ننه س گیر من میفته؟!!

هیچی دیگه، بعد اون پیام من دیگه پیام نداد و اصلا نمیگه تمام. واقعا منتظره من پاپیش بذارم!!

3.

یه پسره بود زمان دانشگاه، میون فعالیتامون اونقد تابلو علاقه مند شده بود که خجالت میکشیدم.خیلی لطیف و محترمانه ابراز علاقه میکرد.

میدونسم چه به لحاظ ظاهری ، چه هم کفوی اصلا بدرد هم نمیخوریم. اصلا من به دید همسر نمیتونم بهش نگاه کنم؛

اونقد به این حسم مطمئن بودم و هستم که تا اینجا فک کردم اگه بتُرشم و تا آخر عمرم کسی منو نگیره، بازم حاضر نیستم.

وقتی میدونستم قرار نیست اتفاقی بیفته، فاصله ها رو بیشتر کردم و آخر همه فعالیتامم قط کردم.

چند وقت پیش دوباره پیام داد و یه چیزایی از 5 سال پیش گفت که دهنم وامونده بود.هنوز جزئیات ریز حرفا و حرکات و کارای من یادشه ، درصورتی که هیچ وقت بهش پا ندادم و همه اینا چیزایی بود که درحضور دیگران اتفاق افتاده بود

عجب چیز مزخرفیه علاقه.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها